دل به دریا ده که دریادل شوی


وز وجود این و آن حاصل شوی

تو توئی بگذار و از ما در گذر


چون گذشتی از منی واصل شوی

می محبت ، عشق ساقی ، ما حریف


ذوق اگر داری بیا قابل شوی

ما ز دیائیم و دریا عین ما


تو چه موجی در میان حایل شوی

جان به جانان دل به دلبر گر دهی


جان جانان دلبر و هم دل شوی

خلق و حق با یکدگر نیکو بدار


چون بداری این و آن عادل شوی

نعمت الله را بگو ای جان من


گنج اسما جمله را حامل شوی